Neue Seite 3

cinema-ye-azad

سينمای آزاد

. Postfach 100525 D-66005 Saarbrücken   .Tel: 0049 681 39224 . cinema-ye-azad@T-online.de

آرشيو               کارنامه              عکسها               خبرها                تماس با ما

سرآغاز

دل ودلداده
(بهنودها، شيرين عبادی هاورژيم جمهوری اسلامی)

آقای مخمل نويس( اين تعبير را شيفتگان آقای بهنود برای نوشتار های ايشان بکارگرفته اند) اگر يکبار در عمر سراسرپر بارش!! سخنی به درستی گفته باشد همين حرفهای انديشمندانه ايست که بعد از افتضاحات اول اسفند 82 با عنوان . درسهای جمعه. قلمی فرمودند وضمن آن نوشتار اعلام داشتند: « من عقلا و تحليلگران و اهل فن و از جمله نويسندگانی مانند من بهترست مديون و موظف عقل خود بمانيم»
آقای مخمل نويس سالهاست موظف ومديون به عقل خود مانده اند. وراز بقای ايشان از حکومت پيشين تاکنون ،همين موظف ومديون بودن به عقل است؛ وقتی حکومت خمينی مستقر شد در همان سالهای نخست که ممکن بود تا بخواهند حقانيت واخلاص خودشان را اثبات کنند سرمبارکشان به بالای دار برود، عقل به ايشان حکم کرد که راهی ديار فرنگ شوند که البته ممنوع الخروج بودند وپای پله هواپيما باز گردانده شدند وعقل بار ديگر فرمان داد حال که مجبور به ماندن شده اند شايسته است که با تحقير از جهنم گريختگان ؛ مقدمات جلب نظر آخوند هارا فراهم بياورد پس در آدينه شماره 23 نوشتند:
«بنگريد از اجتماع نزديک به بيش از يک مليون ايرانی در خارج. تنها دونفر در دنيا نامدار شدند؛ يکی در بوتيک داری (انگار قصدشان آقا بيژن بوتيک دارو عطر ساز باشد) وديگری در زمين تنيس» (مقصود آغاسی تنيس بازمشهور است)*
انگار در آن زمان اين گونه باج دهی ها کفايت نمی کرد عقل به ايشان توصيه کرد که بهتر است فيلمنامه ای بنويسد وخود هم نقش آرتيسته را بعهده بگيرد تا همراهی آن حضرت با حکومت پيشين از ذهن آخوندها زدوده شود. فيلم خانه عنکبوت نتيجه برنامه چينی عقل سليم است. بهتر است محتوای اين فيلم را از کيهان شريعتمداری نقل کنيم که از نوشتار عاقلانه آقای مخمل قلم در وصف افتضاحات اخير شادمان شده است کيهان شريعتمداری می نويسد:
«خانه عنكبوت را كه ديده ايد، فيلمى متعلق به سال هاى اول انقلاب كه مسعود بهنود در آن نقش يك خبرنگار بازى خورده از كودتاچيان سلطنت طلب را بازى مى كند. ?سناتور سلطنت طلب چند نفرى را با اين وسوسه كه آمريكا از طريق طبس در حال كودتاست تا بساط جمهورى اسلامى را جمع كند، به دور خود در خانه اى ويلايى جمع كرده اما شكست طرح آنها را دچار سرخوردگى مى كند و سناتور مجبور مى شود يك يك، همراهان پريشان خود را به ترفندى سر به نيست كند. مى رسد به آنجا كه خبرنگار خانه عنكبوت عاصى مى شود و قصد مى كند بگريزد اما سناتور را هفت تير به دست، پيش روى مى بيند. شليك سناتور و مرگ هر دو باقى مانده خانه عنكبوت، پايان ماجراست». (کيهان تهران 7اسفند82 به نقل از سايت روشنگری)
البته کيهان شريعتمداری کمی هم نگران است که مبادا آقا باز هم فيلم بازی کند ومی نويسد:
«آيا بهنود عوض شده؟ يا همچنان فيلم بازى مى كند؟ يا ممكن است بعدها از همان لندن ادعا كند كه اظهارات آزادانه اش روى سايت شخصي، نتيجه يك تواب سازى پيچيده بوده است؟» اما به آقای شريعتمداری می شود اطمينان داد که اگرملاها معنی چراغ سبز آقامسعود را خوب درک کنند وزياد مته به خشخاش نگذارند همه چيز به خوبی وخوشی خواهد گذشت به خصوص که حضرت بهنود عضو بنگاه بی بی سی است وحضورش در آن بنگاه در اين روزهای سختی که ملا ها بدان گرفتار آمده اند می تواند کار ساز باشد .اگر آقای شريعتمداری کمی عنايت داشته باشند در می يابند آقا مسعود سنگ تمام گذاشته وتمام شايعات پيرامون تقلب را هم به شدت تکذيب کرده اند. حتی پا را فراتر گذاشته اند وميفرمايند:
«درست است که با نيم ديگر می توان در حکومت ماند ( یعنی نيم مردم شرکت کردند)– و اين رقم خود به خود از ميزان شرکت مردم خيلی از کشورها در انتخابات بالاترست(آقای رفسنجانی هم در نماز جمعه بعد از افتضاحات می گويد: خالص راي مردم ما در انتخابات در مقايسه با آمريكا و اروپا كه تمرين دموكراسي !دارند، بالاتر است) يکی از دلايلی که مردم بار ديگر به دادشان رسيدند( يعنی مردم استقبال کردند) اين بود که چاره ای جز اين پيش پايشان نيست که اگر باشد صورت مسئله فرق می کند. به عنوان مثال بايد از ياد نبرند که وقتی مشکل بحران هسته ای نه توسط دولت بلکه توسط محافظه کاران حل شد( مگر مشکل رسوايی! مذکور حل شد؟) و وقتی همين کار کوچک تغيير نام خيابان خالد اسلامبولی را ديدند که توسط محافظه کاران اصولگرا( به اين آ دمخواران می گويند اصولگرا؟) خلاف سياست اعلام شده شان صورت پذيرفت با خود گفتند فعلا به اين ها رای بدهيم که گره ها را می توانند بگشايند و ما را به خانواده جهانی!!! برگردانند»
آقای مخمل نويس تا آنجا پيش می رود که به بسيجيان وپاسداران و الله کرم هاوديگر چاقوکشان حکومتی که افتضاحات روز اول اسفند را آرايش دادند می گويند: مردم ايران که با رای روز جمعه خود به شادمانی و پايان خشونت!!! رای دادند. نميدانم آقای شريعتمداری ديگر چه ميخواهند؟ ايااز اين واضح تر می توان اين گندابی را که حتی شامه تونی بلر و.اتحاديه اروپا را هم آزرده است انتخابات آنهم انتخابات همراه مردم و موفق تر از انتخابات کشورهای اروپايی ارزيابی نمود ؟
کمی مسايل پس وپيش شد و من بخشی ازگذشته را جلو انداختم حالابرگردم ونگاهی دوباره و گذرا به گذشته نه چندان دور بيفکنم.
آقای مخمل نويس که موظف به پيروی از عقل سليم خود هستند وقتی از فرودگاه باز گردانده شدند به اين نتيجه رسيدند که خزيدن زير عبای رفسنجانی چاره ساز است.اين چنين کردند و قلم مخملين تمام وکمال در خدمت حمايت از سردار قرار گرفت واصلا گويا اهدای لقب سردارسازندگی به سمبل فساد وتباهی از ابتکارات اين جناب بود. البته برای يک سياسی نويس برجسته شايسته بود که چهره فرهنگی اش هم برجسته باشد وماهنامه آدينه که درآن زمان موقعيت خوبی داشت می توانست به اين خواست آقای مخمل نويس جواب گويد وايشان در کادر نويسندگان آدينه نفوذ کردند . وفرج سرکوهی در کتاب داس و ياس با صراحت می گويد که از جانب دستگاه، آقای بهنود مِيبايد مراقب آدينه باشند ( نقل به حافظه)
(با اينکه کتاب فرج سرکوهی انعکاس وسيع داشت وسايت گوياهم آنرا منتشر کرد اما معلوم نشد چرااين ادعای آقای سرکوهی بازتاب وسيع نداشت .اگر اين قضاوت آقای سرکوهی خلاف واقعيت باشد که قابل تعقيب قضايی است واگر با واقعيت تطابق می کند که چرا اينقدر اپوزسيون مترقی! برای آقای بهنود با اين سابقه درخشان! ارج واعتبار قايل است؟ وفراهم آورندگان همايش باشکوه و ناکام جمهوری خواهان افتخار می کنند که برجسته ترين ميهمانشان همين جناب است که به هنگام صدارت رفسنجانی وظيفه مراقبت آدينه را بعهده داشته است) ايشان که موظف به عقل خود هستند در پناه حمايت سردار منع عبور از مرزشان هم برداشته می شود وبه همت آقای خانباباتهرانی عازم اروپا می شوند ودر فرانکفورت مشتاقان اپوزسيون! را به حضور می پذيرند والبته آقای خانبابا اين شيوه پسنديده را در مورد ديگر روشنفکران داخلی هم ادامه می دهند، آقای سيد ابراهيم نبوی و... هم به همت ايشان به اينجا صادر شدند.
البته عقل به مسعود خان فرمان داد که خانبابا وپيرامونش رابا خود داشته باشد. وی با بهره از قلم مدهوش کننده اش در ماهنامه کلک دهباشی دستپخت مشترک خانبابا تهرانی /حميد شوکت( نگاهی از درون به جنبش چپ ايران ) را ستود. اما ازدوم خرداد76 ديگر هيچ عقل سليمی به خصوص عقل آقای بهنود نمی پذيرفت که همچنان زير عبای رفسنجانی جا خوش کند. آقای بهنود هم همراه با جنايتکارانی که ماسک اصلاح طلبی به چهره آلوده شان زده بودند عبای رفسنجانی را موقتا ترک کرد وبه عبای خاتمی وصل شد واما هيچگاه به مقام شامخ سردار جسارتی نکرد وزياده روی باند خاتمی را هم در باره ايشان تاب نمی آورد و دوم خردادیها را هم ازجسارت به سردار برحذر می داشت.( هم اکنون هم که دوباره ميخواهد به سردار وصل شود اين جنايتکار را که در طراحی قتل های خارج از کشور نقش کليدی داشت تبرئه می کند/ لابد چند عضو خودسر! دستگاه امنيتی آقای رفسنجانی اين جنايت ها را آفريده اند).
البته به شيوه جديد رژيم که حاميانشن را مدتی به لباس زندان ملبس می کند، آقای مخملين قلم هم از اين شيوه رايج معاف نشدند ومدتی را در آنجا سرکردند وبعد گفته شدممنوع الشغل شده است که خوشبختانه اين شايعه به واقعيت نپيوست وصدای مخملين ايشان از راديوی مردمی!!! بی بی سی مرتبا پخش می شد ومی شود. بعد هم کانون های مترقی! اپوزسيون! برايش سخنرانی زنجيره ای ترتيب دادند.جناب ايشان هم که در آزادی با قيد ضمانت قاعدتا نبايد از دارالخلافه خارج شود از فرصتی که در خواب آلودگی! مامور فرودگاه به چنگ آورده بود به خارج گريخت اما يکبار خواست از عقل پيروی نکند واعلام کرد که چون به قانون!!! احترام می گذاردبرميگردد به داخل وخودش را تسليم قوه (غذائيه) می نمايد واينبار نيز عقل به ياری اش آمد وبه عهد شکنی وادارش کرد. وی نيز همينجا ماند وتا نزديک شدن انتصابات يک بازوی تقويتی برای مفت خورهای مشاطه گر دوم خردادی که حدس زده می شد دورانشان بسر آمده است فراهم آورد . و قتی جمهوری اسلامی خواهان سابق بار ديگر با هم پيمان بستند آقای مخمل قلم مقاله ای اندر خواصشان نوشت وبعد هم حمايت از جمعشان را تا تشکيل همايش با شکوهشان!!! ادامه داد و با همراه وهمزاد طنز نويسش سيد نبوی مردم را از تحريم انتصابات برحذر می داشت واز قدرت گرفتن تماميت خواهان می ترساند ( حالا همان ها را اصولگرامينماياند وموفقيتشان را جشن ميگيرد) بعد همراه با يار وفادارش شمس الواعظين راه افتادند دور دنيا به منظور يار گيری برای باند دوم حردادی های ورشکسته. اما حوادث آنگونه که خواست اينان بود رقم نخورد ومشاطه گر های دوم خردادی به ناچار بست نشستند وبه در گاه رهبر عظيم الشان متوسل شدند تا سهم نواله شان را بسويشان پرتاب کند .اما رهبر نا مهربانی کرد وعقل به استاد نهيب زد تا آخرين تلاشش را همراه با اتحاديه اروپا ونمايندگان مجلس ايتاليا برای نجات اينان مبذول نمايند بلکه مردم را همراشان نمايند وبراي مشاطه گران جايی باز کنند.

من نميدانم چه کسی به اين جماعت شبه روشنفکر اين توهم را تزريق کرده است که پايگاه مردمی دارند.بی اعتنائی مردم به انتصابات شوراها که نظارت استصوابی هم نداشت و خاتمی ،خامنه ای، منتظری، احزاب خارج نشين همراه باند دوم خرداد ( هم آنها که زير عنوان اتحاد جمهوری خواهان همايش برگزار کردند) وآقای عبدالکريم لاهيجی نايب رئيس حقوق بشر ! وملی / مذهبی ها هم مردم را بشرکت در آن فراخوانده بودند، بايد به اين جماعت فهمانده باشدکه ديگر حنايشان رنگی ندارد. اما اينا ن از رو نرفتندو در افتضاحات اول اسفند 82 هم باز به ميدان آمدند وقدم به قدم ازخواست های. مفت خورهای مجلس ششم پيروی کردند وروزنامه نگاران صادراتی(نبوی؛ نوشابه اميری؛بهنود و..) مردم را دعوت به حمايت از بست نشسته ها نمودند. امااين واقعيت خوشحال کننده عيان شد که اصلا مردم اينها رانمی شناسند واگر هم بشناسند به نقش مخرب آنان در سرکوب جنبش ها وساخت و پاخت هايشان با قدرت پی برده اند، مردم نفرتشان فقط از حاکمان نيست بلکه کسانی که بقائ اينان را طلب می کنند را هم شامل می شود وخانم شيرين عبادی هم که الان در اروپا چرخانده می شود تا بقای اين حکومت ننگين را ار اروپائيان گدايی کند سرنوشتی بهتر از سران حکومت نخواهد داشت چرا که مردم رژيم را در کليت آن رد کرده اند واگر جايی برای افتخار باشد بايدنثار مردمی کرد که با هوشياری رژيم رابه بن بستی کشاند ه اند که راهی برای رهايی ندارد وبايد به دختران وزنانی افتخار کرد که در جنبش های دانشجو يی رودرروی پاسداران مسلح ايستادند وحجاب تحميلی را زير پا لگد کردند وسوزاندند نه به منتخب بالماسکه نوبل که در خارج از ايران برای فريب افکار عمومی رياکارانه حجابش را برمی دارد ودر داخل به بهانه رعايت قانون!!! موهايش را از نامحرمان پنهان می کند .

*تمام توضيحات داخل پرانتز وعلامت های ! را من اضافه کرده ام.

بصير نصيبی 28 فوريه 2004زاربروکن / آلمان


سرآغاز